از خانهی سهیل برمیگشتم. راننده تاکسی آهنگ مزخرفی گذاشته بود. با سهیل ساعتها راجع به ف حرف زده بودم. توی تاکسی گریهام گرفت. زنگ زدم به ف، گفتم دلم تنگ شده. گفتم کلافهام که هیچ کاری از دستم ساخته نیست. ف 900 کیلومتر از من دور بود. فکر کردم چند سال بعد که بخواهم ماجرای ف را برای کسی تعریف کنم و بگویم از کجا شروع شد، همین را باید بگویم که: «از خانهی سهیل برمیگشتم. راننده تاکسی آهنگ مزخرفی گذاشته بود و الخ».
...
مناسبات مهرآمیز نوعی هنر آینهبازی است. عاشق دل خود را در برابر آینهی دل معشوق مینهد و در بازی میان این دو آینه امر نامتناهی تجلی میکند. در اینجا امر مقدس در دل رابطهی عاشق و معشوق رخ مینماید و حضور آن قائم به وجود هر دو آینه است. اگر یکی از دو آینه برداشته شود یا زاویهی آنها تغییر کند، امر نامتناهی از میانهی ایشان غایب میشود.
...
مناسبات مهرآمیز نوعی هنر آینهبازی است. عاشق دل خود را در برابر آینهی دل معشوق مینهد و در بازی میان این دو آینه امر نامتناهی تجلی میکند. در اینجا امر مقدس در دل رابطهی عاشق و معشوق رخ مینماید و حضور آن قائم به وجود هر دو آینه است. اگر یکی از دو آینه برداشته شود یا زاویهی آنها تغییر کند، امر نامتناهی از میانهی ایشان غایب میشود.
آرش نراقی، از مقدمهی کتاب «درباره عشق»
...
خیابان دربند را پایین میرفتم و فکر این که هر قدمی برمیدارم به سمت ف است، داشت دیوانهام میکرد. یاد روایتی بودم که میگفت زائر کربلا با هر گامی که در مسیر برمیدارد، فلانقدر از گناهانش پاک خواهد شد. به متروی تجریش که رسیدم، دیدم سبک شدهام. «سوغاتی» هایده را گذاشته بودم روی دور تکرار و مدام تجربهی سفر چند سال پیشِ حج برام تداعی میشد با حس و حال همسفرهایی که از چند کیلومتری مدینه شروع کرده بودند به روضهخواندن و گریهکردن. نزدیک راهآهن، شوق آدم مومنی را داشتم که به زیارت میرود.
...
نقل است که ابراهیم ادهم - رضی الله عنه- چهارده سال تمام سلوک کرد تا به کعبه شد. از آن که در هر مصلا جایی، دو رکعت نماز میگزارد تا آخر بدان جا رسید؛ خانه ندید. گفت: آه، چه حادثه است؟ مگر چشم مرا خللی رسیده است؟
هاتفی آواز داد: چشم تو را هیچ خلل نیست اما کعبه به استقبال ضعیفهای شده است که روی بدین جا دارد.
ابراهیم را غیرت بشورید. گفت: آیا کیست؟
بدوید. رابعه را دید که میآمد و کعبه با جای خویش شد.
...
خیابان دربند را پایین میرفتم و فکر این که هر قدمی برمیدارم به سمت ف است، داشت دیوانهام میکرد. یاد روایتی بودم که میگفت زائر کربلا با هر گامی که در مسیر برمیدارد، فلانقدر از گناهانش پاک خواهد شد. به متروی تجریش که رسیدم، دیدم سبک شدهام. «سوغاتی» هایده را گذاشته بودم روی دور تکرار و مدام تجربهی سفر چند سال پیشِ حج برام تداعی میشد با حس و حال همسفرهایی که از چند کیلومتری مدینه شروع کرده بودند به روضهخواندن و گریهکردن. نزدیک راهآهن، شوق آدم مومنی را داشتم که به زیارت میرود.
...
نقل است که ابراهیم ادهم - رضی الله عنه- چهارده سال تمام سلوک کرد تا به کعبه شد. از آن که در هر مصلا جایی، دو رکعت نماز میگزارد تا آخر بدان جا رسید؛ خانه ندید. گفت: آه، چه حادثه است؟ مگر چشم مرا خللی رسیده است؟
هاتفی آواز داد: چشم تو را هیچ خلل نیست اما کعبه به استقبال ضعیفهای شده است که روی بدین جا دارد.
ابراهیم را غیرت بشورید. گفت: آیا کیست؟
بدوید. رابعه را دید که میآمد و کعبه با جای خویش شد.
تذکرة الاولیا- ذکر رابعه عدویه رحمة الله علیها
...
دراز کشیدهایم کف خانهی من ولی نه به موازات؛ خلاف جهت همدیگر با بیست سانت فاصله و میلیمتر به میلیمتر به هم نزدیک میشویم. پنج دقیقه بعد رسیدهایم به هم و داریم همدیگر را میبوسیم؛ شبیه جود لاو و نورا جونز در My blueberry nights.
...
دراز کشیدهایم کف خانهی من ولی نه به موازات؛ خلاف جهت همدیگر با بیست سانت فاصله و میلیمتر به میلیمتر به هم نزدیک میشویم. پنج دقیقه بعد رسیدهایم به هم و داریم همدیگر را میبوسیم؛ شبیه جود لاو و نورا جونز در My blueberry nights.
سلام سلوچ
پاسخحذفروزگارت خوش
من از پرتابه اومدم. خواستم بهت بگم اگه خواستی مینیمال هاتو جایی غیر از وبلاگت بنویسی پرتابه به شدت توصیه میشه. به خصوص این که هیچ محدودیتی تو نوشتن نداری.
پیشاپیش خوش اومدی به پرتابه